-->-->-->
-->-->-->
-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->
-->-->-->
-->-->-->
-->-->-->
-->-->-->
-->-->-->یک عالمه حرف دارم
دلم خیــــــــلی پره
الان خیلی وقته که نشستم پشت مانیتور و هی مینوسم بعد پاکش میکنم
چون نمی دونم از کجا شروع کنم
از کدوم دردم براتون بگم
نمیدونم از اون روزی بگم که بهم گفت شیدا یه لحظه وایسا برمیگردم
ولی رفت و زیر پای من علف سبز شد و برنگشت
البته از شما چه پنهون برگشت ولی وقتی که دیگه امیدم رو از داده بودم و
اطمینانم نسبت
بهش از بین رفته بود
یا نمیدونم از اون روزی بگم که من بودم
ولی انگار اصلا وجود نداشتم
دلم هی میگفت ناراحت نباش الان میاد پیشت ولی خب عقلم میگفت
واسش مهم نیستی و
متاسفانه حق با عقلم بود
یا نمیدونم از اون روزی بگم که...
نمی دونم
فقط می خوام خودمو خالی کنم
به خدا خسته شدم از اون لبخند های تلخی که تو اوج ناراحتی میزنم
خسته شدم چون باید روزی هزار بار باید از اون خوبم های الکی بگم
خسته شدم از این زنـــــــــــــدگــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خـــــــــــــســــــــــــــــــــــــتــــــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عشــــــق بے پــــــایــــــان...برچسب : نویسنده : شیــــSheidaـــــدا alonelover81 بازدید : 271